پَرپَر نَزَن که بال و پَرَت لطمه می خورد
گریـــــه نَریز چشم تَرَت لطمه می خورد
با زَهـــــر همسرت جگر آتش گرفته ای
انــــدوه قلب شعله ورت لطمه می خورد
آه از صـــــدایِ وا اَبَتــــایَت عــــزیز من
ضَجِّه نَزَن عَطَش پدرت لطمه می خورد
آئینـــــه شکستــــــه شدی تِکِّه تر شدی
بـــــا آبِ ریخته جگرت لطمه می خورد
شَکر خدا مغیره در این بزم غایب است
وَرنَه بـه بازو و کمرت لطمه می خورد
حتّی پســـــر که داشته باشی سِپَر شود
در بین جمعیّت سِپَــرَت لطمه می خورد
آه از غـــــــریبی تو که خواهر نداشتی
اکبر کــه داشتی پسرت لطمه می خورد
بی فــــــایدست سَر به سَرِ محملت نَزَن
با این صدا فقط به سَرَت لطمه میخورد
شاعر : مجتبی فلاح نیا
نظرات شما عزیزان: